(761- 855 هجری ؛ 1360-1451 م )
بررسی تحلیلی حکومت عثمانیان در دوران حکومت سلطان مراد اول تا سلطان مراد دوم (1)
حکومت عثمانی در دورانی ایجاد و شروع به رشد کرد که در ایران حکومت سلجوقیان و خوارزمشاهیان گرفتار تند باد یورش مغولان بود و در غرب سرزمین ایران، سلجوقیان روم با دولت مسیحی بیزانس جنگ های
نويسنده: سید مصطفی طباطبایی (1)
منبع:راسخون
منبع:راسخون
چکیده :
حکومت عثمانی در دورانی ایجاد و شروع به رشد کرد که در ایران حکومت سلجوقیان و خوارزمشاهیان گرفتار تند باد یورش مغولان بود و در غرب سرزمین ایران، سلجوقیان روم با دولت مسیحی بیزانس جنگ های طولانی مشهور به صلیبی را داشتند و به همین دلیل نیروزی جنگجوی تازه نفس عثمانیان که در ابتدا توسط سلجوقیان به عنوان سگاهی در اختیار گرفته شد و بعد به عنوان مرزداران مسلمان خدمت می کردند توانستند با درایت ار طغرل و فرزندش عثمان، پا را از مرتبه مرزداری به حکومت داری بگذارند و در دوران فرزند عثمان، سلطان اورخان عثمان، حکومتی مقتدر شوند تا جایی که بتوانند با امپراطور بیزانسی معاهده صلح بنویسند و شروط خود را تحمیل نمایند.سلطان اورخان عثمانی، با تدوین قوانین و همچنین ضرب سکه و تشکیل گروه نظامی تحت عنوان ینی چری، و واگذاری بخشی از قدرت به برادر و فرزندانش توانست حکومت عثمانی را استحکتم بخشد و بر وسعت آن نیز بیافزاید و حکومتی مقتر را برای فرزندش، مراد به ارث گذارد.
دوران سلطان مراد اول تا دوران سلطان مراد دوم، حکومت عثمانی توانست بدنه خود را استحکام بیشتری بخشد و زمینه را برای امپراطوری عثمانی در دوران سلطان محمد فاتح به وجود آورد.
در این مقاله با استفاده از اسناد کتابخانه ای به بررسی دوران حکومتی سلطان مراد اول، سلطان بایزدید اول و سلطان مراد دوم سلطانی خواهیم پرداخت.
کلید واژه : سلطان مراد اول، سلطان بایزید اول، سلطان مراد دوم، حکومت عثمانی، اسلام
مقدمه :
حکومت عثمانیان که بر سرحدات مرزی سلجوقیان روم با بیزانس ایجاد شده بود، توسط ارطغرل به عنوان مرزدار سلجوقیان ایجاد شد و سپس عثمان فرزند او با توسعه قلمرو توانست حکومت عثمانی را ایجاد کند و ارخان فرزند عثمان با توسعه سرزمین ها و تحکیم مبانی حکومت و ضرب سکه و تدوین قوانین، این حکومت را تثبیت کند.پس از این نوبت به فرزند سلطان ارخان، سلطان مراد اول رسید که بتواند این میراث را نه تنها حفظ کرده، بلکه توسعه دهد. سلطان مراد اول نسبت به پدر و جدش بیشتر انگیزه مذهبی داشت و همین امر شاید دلیلی بود که بیشتر توجه خود را صرف مبارزه با مسیحیان بیزانسی می کرد و باعث شد که بر آنان تسلط یابد و برای اولین بار پایتخت عثمانیان را از آسیا به اروپا و در دل سرزمین های مسیحیان ببرد. در ادامه به حیات سیاسی سلطان مراد اول خواهیم پرداخت.
سلطان مراد اول ( 761- 791 هجری ) :
در شرفنامه ذیل وقایع سال هفتصد و هفتاد یک آمده است : «درين سال اورخان سلطان عالم فانى را وداع كرده بجهان جاودانى رحلت نمود و ولد صدقش سلطان مراد خان بجاى پدر در بورسا بر سرير سلطنت جلوس فرمود ايام حيات آن سلطان مغفور هشتاد و سه سال بود و مدت سلطنتش سى و پنج سال در بورسا مدفونست » ( بدلیسی :1377: ج2:54)
سلطان مراد نسبت به پادشاه سلف خود مذهبی تر به نظر می رسید و توانایی نظامی بالاتری داشت. وی قبل از اینکه به جنگی مبادرت ورزد در پیرامون خود جمعی از زبده ترین و کارآمد ترین فرماندهان نظامی عثمانی را فرامی خواند و مشورت می کرد و به همین دلسل بود که در اکثر نبردها با قلت نیرو پیروز میدان به شمار می رفت. او در نخستین اقدام یک عملیات مهم و استراتژیک علیه بیزانس مسیحی طراحی مرد که نتیجه آن فتح دومین شهر مهم و حیاتی بیزانس، یعنی آدرنه بود. «سلطان مراد لله شاهين را بعزم تسخير ادرنه روانه ساخت و كافران تكور در مقابل ايشان صفآرا كشته جنك عظيم واقع شده آخر منهزم (شده) پناه به قلعه ادرنه بردند و سلطان مراد خان از عقب لله شاهين رسيده ادرنه را محاصره كرده و سردار تكور در كشتى صندل نشسته چون رودخانه مريج طغيان كرده بود فرار نمود و شهر ادرنه كه از جمله بلاد اعظم روم است بضبط كماشتكان آل عثمان در آمد و لله شاهين بجانب زغره رفته قلعه ابصاله و مالغره را مفتوح گردانيد » (همان : 54-55)
با توجه به موقعیت این شهر که در دل سرزمین های اروپا بود، سلطان مراد آن را به عنوان پایتخت خود برگزید و سعی در تبدیل آن شهر به یک شهر عثمانی مسلمان داشت زیرا از یک طرف استحکامات نظامی ادرنه و نزدیکی آن به میادین جنگ در اروپا برای عثمانی دارای اهمیت بود و از طرفی سلطان مراد برآن بود که فرصتی را در اختیار عثمانی ها قرار دهد تا بتوانند سرزمین های اروپایی فتح شده را در خود هضم کرده و گام های خود را در آن جا استوار سازد. علاوه بر این سلطان مراد با توجه به موقعیت جغرافیایی ادرنه در میان بلاد مسیحی نشین، سعی بر آن داشت تا با استفاده از این امکان و مرکزیت این شهر، از ادرنه برای جمع آوری فرزندان خاندان های نصرانی برای تشکیل سپاه بهره برد. (یاقی: 1386: 37)
این اقدام سلطان مراد برای حکومت عثمانی بسیار مفید بود چرا که این شهر تمامی شرایط لازم برای شکل گیری دولت و نظام حکومتی عثمانی در خاک اروگا را فراهم آورد. در واقع در آن جا بود که ساختار حکومت شکل گرفتريال گروه های نظامی به وجود آمد و قوانین و قاضیان پا عرصه حکومت عثمانی گذاشتند و محافل درس و قضاوت برقرار شد. این موقعیت ادرنه تا زمان فتح قسطنطنیه به دست سلطان محمد فاتح ادامه داشت و پس از آن پایتخت عثمانی به قسطنطنیه انتقال یافت.
سلطان مراد عثمانی پس از فتح ادرنه همچنان عملیات نظامی خود را ادامه داد تا ان که توانست مقدونیه را نیز به تصرف خود در آورد و آوازه رشادت ها و کشورگشایی های او سراسر اروپا را در وحشت فرو برد به خصوص آن که شایعه شده بود سلطان مراد قصد حمله به قسطنطنیه را دارد و همین اقدامات و شایعه ها باعث شد که اروپا به رهبری پاپ اوربان پنجم علیه سلطان مراد متحد گردد و نزدیک به شصت هزار سپاهی را برای مقابله با عثمانیان تدارک ببینند. در این طرف نیز، شاهین پاشا فرمانده سپاه عثمانی با نیروی بسیار کمتر از سپاه دشمن در نزدیکی تشیرمن در کنار رودخانه ماریتسا به رویارویی با اروپاییان پرداخت. در این نبرد کشتار وحشتناکی صورت گرفت و انسجام سپاه متحد اروپا در هم شکست و دو فرمانده صرب آن گریختند ولی در رودخانه غرق شدند و فقط پادشاه مجارستان به صورت معجزه آسایی نجات یافت. (یاقی: 1386: 38) در واقع این پیروزی اثرات بسیار درخشانی برای لشکریان عثمانی به همراه داشت زیرا آنان روند پیروزی ها قبلی خود را تکمبل کردند و منطقه حکومتی خود را تا جنوب بلغارستان و شرق صربستان گسترش دادند و سلطان مراد عثمانی همچنان شهر های این ایالات را یکی یکی به تصرف خود در آورد تا جایی که بار دیگر عرصه بر اروپاییان تنگ شد و لازار پادشاه صربستان معاهده ای با شیشمان پادشاه بلغارستان علیه پادشاه عثمانی به امضا رسانیدند و لشکری آراستند و آماده رویارویی با سلطان مراد عثمانی شدند.
این جنگ که در سال 790 هجری (1387 م ) به وقع پیوست، در تاریخ به جنگ « قوصوه » معروف شد که مابين سلطان مراد عثمانى با اتحاد بالكان متشكل از توارتكو پادشاه بسنه، لازار دسپوط صرب و پرنسهاى كروآت و آلبانى درگرفت. اين جنگ كه به پيروزى تركها خاتمه يافت، سوّمين پيروزى آن ها پس از موفقيّت در جنگهاى صرب صنديغى (1364 م.) و چرمن (1371 م.) است كه سبب پيشروى سريع تركها در روملى شد. جنگ قوصوه كه سرنوشت عثمانىها را در بالكان تعيين مىكرد، به موجب منابع ترك سهشنبه شانزدهم شعبان 791 ه/ 10 آگوست 1389 م در صحراى قوصوه رخ داد. ( حقی : بی تا : ج1 : 295)
پیروزی در جنگ قوصوه از دو منظر برای عثمانیان بسیار حائز اهمیت بود یکی آن که استقلال صرب را از بین برد و دیگر آن که اسلام را در میان صرب ها به شدت گسترش داد به گونه ای که عده زیادی از اشراف و اعیان بلافاصله به اسلام گرودیدند زیرا دریافتند که رفتن به دیگر سرزمین های نصرانی برای آن ها ممکن نیست و از طرف دیگر بر آن بودند تا امتیازات پیشین خود را حفظ کنند و سلطان مراد نیز اعلام کرد که چنانچه افراد اسلام بیاورند همچنان امتیاز های سابق خود را خواهند داشت.
هنوز کام سلطان مراد از پیروزی در قوصوه به طور کامل شیرین نگشته بود که کشته شد. در تاریخ الفی ذیل حوادث سال هفتصد و نود و یک هجری در مورد چگونگی کشته شدن سلطان مراد آمده است : « و در اين سال سلطان مراد، قيصر روم به تسخير ولايت لازار فرنگى روان شد. چون لشكرها به هم نزديك شد ند روزى سلطان مراد با پسران خود ايلدرم بايزيد و يعقوب به شكار بيرون رفت و مخالفان خبر شده به جنگ بيرون آمدند. سلطان با وجود آنكه مردم اندك همراه داشت، داد شجاعت داده مخالفان را انهزام داد و به وقت تعاقب ايشان شخصى از فرنگان در عقب سنگى پنهان شد و چون سلطان به آنجا رسيد از كمين بيرون آمد و خنجرى به سلطان رسانيد و سلطان به همان خنجر درگذشت » (تتوی : 1382: ج7 : 4804)
سلطان بایزید اول ( 792-805 هجری):
بايزيد اول ملقب به يلديرم (تركى- صاعقه، و در فارسى معروف به ايلدرم بايزيد) سلطان (791- 805 ه. ق، مطابق با 1389- 1403 ب. م) عثمانى پسر سلطان مراد اول، سپاهى متهور و چالاكى بود (لقبش از همين جاست) و در زمان پدر حكومت يافت بعد از مرگ پدر به سلطنت نشست. ( حمیدی : 1381: 375)ظاهرا در ابتدای به تخت نشینی وی اتفاق آرایی در این امر نبوده و برادر دیگرش نیز سودای حکومت داشته است «سلطان ايلدرم بايزيد بجاى پدر در سن چهل و چهار سالكى بر تخت سلطنت جلوس فرمود و برادرش يعقوب چلبى را بقتل آورد و از سلاطين آل عثمان اول كسى كه قصد برادر كرد او بود و منصب وزارت بعلى پاشا و تيمورطاش پاشا تفويض نمود » ( بدلیسی :1377 : ج2: 69)
وی در کار فتوحات کمتر از پدر نبود و در امور نظامی به سان پدر بسیار فعال بود و پس ز مرگ پدر توانست سرانجام جنگ قوصوه را با پیروزی به نام خود رقم بزند و از دیگر فتوحات او« فتح معدن قراطوه و قلعه اسكوب و قلعه سيروز بدست اورنوس بيك واقع شد و هم درين سال فتح قلعه الاشهر و قلعه افلاق و تقبل جزيه حاكم آنجا هم درين سال واقع شد » ( همان : 70)
سلطان بایزید اول در ادامه سیاست هایش در منطقه اروپا تصمیم گرفت تا روابط دوستانه ای با بقایای دولت صرب برقرار نماید هر چند دولت صربستان اتحادیه بالکانی ضد عثمانی را به وجود آورده بود و پایه گذار جنگ صوصوه بود ولی هدف بایزید از این سیاست آن بود تا این دولت را به صورت مانعی میان خود و مجارستان در آورد زیرا بیم آن را داشت که به دلیل مشغول بودن او در آناتولی، مشکلی برای سرزمین های فتح شده عثمانی در بالکان به وجود نیاید. علاوه بر آن بایزید می خواست از دولت صرب در مقابل جنگ های احتمالی در در بالکان با آن روبرو می شود به عنوان یک دولت متحد بهره برد. وی بدین منظور تصمیم گرفت تا دو فرزند لازار را که در معرکه صوصوه کشته شده بود بر صربستان به حکومت گمارد و در بر قوانین خود عمل نمایند ولی در عین حال تابعیت حکومت عثمانی را پذیرا باشند و سالانه مبلغی به عنوان جزیه و هدیه به دربار عثمانی پرداخت نمایند و همچنین در صورت لزوم سپاهیانی را در اختیار پادشاه عثمانی برای جنگ ها قرار دهد. (یاقی :1386 :39)
در سال هفتصد و نود و چهار چون خبر به سلطان ايلدرم بايزيد رسید كه قاضى برهان (الدين) ، قاضی عثمانیان در روم کشته شده، او سپاهی تجهیز کرد و به سمت روم لشکر کشید و قلعه اماسيه و قلعه توقات و قلعه سامسون و قلعه جانيك را فتح کرد و در سال بعد نیز « سلطان بايزيد بواسطه دست درازى كتورم بايزيد والى قسطمونى كه در سال كذشته بتحريك منتشااوغلى در ولايت سلطانى ازو صدور يافته بود سلطان ايلدرم بايزيد چون برق خاطف تاخت بر سر او برده اتفاقا كتورم بايزيد در آن اثنا وفات كرد و پسرش اسفنديار فرار كرده به سينوب رفت و منتشااوغلى به ملازمت امير تيمور رفته او را تحريك آمدن بولايت روم نمود و قلعه طرقلو و قلعه قسطمونى و قلعه عثمانجق هم درين سال بتصرف اولياى دولت عثمانى در آمد » (بدلیسی :1377 : ج2: 70)
در سال هفتصد و نود و شش بایزید بار دیگر در بالکان کشور گشایی کرد و بلغارستان را فتح کرد و استقلال سیاسی آن را از بین برد. این حرکت بایزید ابلدروم بار دیگر اروپا را به وحشت انداخت و سیگیسموند پادشاه مجارستان هیئتی به دربار عثمانی فرستاد تا توضیح دهد که چرا این اتفاق افتاده و امکان این وجود دارد که مجارستان از طرف بلغارستان تهدید شود.( اسماعیل سرهنگ : 1408:24)
این اتفاقات زمینه سازی جنگ صلیبی دیگری شد که سیگیسموند پادشاه مجارستان و پاپ بونیفاس نهم سردمداران آن بودند و در تاریخ به جنگ صلیبی " نیکوپولیس " معروف شد. این جنگ به نوشته برخی از مورخان در سال 800 هجری وبرخی ان را در سال 803 هجری می دانند یکی از جنگ های مهم صلیبی به شمار می آید که در آن میان فرماندهان صلیبی یعنی پادشاه مجارستان و پاپ در مورد چگونگی شروع جنگ اختلاف می افتد و همین امر باعث می شود لشکریان بایزید اول بتوانند حمله ای سریع داشته باشند و نتیجه جنگ را به سود خود رقم بزنند به گونه ای که اکثر مسیحیان از این معرکه گریختند و شماری از فرماندهان آنان نیز به اسارت سپاه عثمانی در آمدند و بایزید ایلدروم با غنائم بسیار فاتح جنگ شد. (علی حسون :1415: 32-33)
بایزید که از این پیروزی سرمست شده بود بقیه دولت های بالکان را نیز به تصرف خود در آورد و کم کم توجه خود را به قسطنطنیه معطوف داشت. «در سال 1381 م. قسمتى از سرزمينهاى قلمرو امپراتور روم شرقى به تصرف تركان عثمانى درآمد و يوحنا دستنشانده آنها شد. پسر و جانشين يوحناى پنجم، مانوئل دوم است. (1391- 1425 م.) در دوران حيات پدرش به اسارت تركها افتاد و در دوره زمامدارى او تركها امپراتورى بيزانس را محدود به قسطنطنيه و توابع آن كردند.» (بیات : 1384: 363) در واقع هدف اصلی از حراج های نظامی بایزید اول، تصرف قسطنطنیه بود و به همین دلیل در حمله به این شهر چنان حصار محکمی در اطراف این شهر ایجاد کرد که هیچ مدارا و نرمشی در آن وجود نداشت (محمود شاکر: 1967: ج7: 73) و اگر نبود حمله تیمور لنگ به سرحدات عثمانی چه بسا بایزید اویلدروم فاتح قسطنطنیه می شد.
در واقع جنگ بین تصادم نيروهاى ترک عثمانی و تیمور لنگ بسيار قطعى و غير قابل اجتناب بود. تيمور سراسر آسياى ميانه را تصرف هند را نیز غارت كرده بود و وسعت دولتش از دهلى تا شط فرات رسيده بود. بايزيد نيز در اروپا قلمروى وسيع تا منتها اليه يونان و بلغارستان و در آسياى صغير از استانبول (كه در محاصرهاش بود) تا سيواس و ارزنجان در اختيار داشت. برخورد اين دو فاتح در نقاط مرزى امرى ساده بود و همين طور هم شد. زيرا پس از آنكه بايزيد حكومتهاى محلى آيدين و صارو خان و منتشا و كرميان و قرامانيان و اسفندياريان قسطمونى را در هم كوفت، طهرتن امير ناحيه ارزنجان، براى حفظ قلمرو خود، به تيمور پناهنده گرديد و وقتى كه بايزيد عثمانی از طهرتن تقاضاى اطاعت و اداى خراج نمود، تيمور بهانه خوبى براى مداخله در آسياى صغير به دست آورد. گذشته ازين، وجود دو دشمن سر سخت تيمور يعنى سلطان احمد و قرايوسف در نزد ايلدرم بايزيد هميشه وسيله قاطعى بود براى ايجاد اغتشاش در قسمت غربى متصرفات تيمورى يعنى در خطه آذربايجان و عراق عرب. به همين جهت تيمور هموراه آنان را از بایزید عثمانی درخواست مىنمود و بايزيد هم نمىخواست اين دو اسلحه ارزنده را در مقابل حريف از دست بدهد. از طرف ديگر افراد خاندان هاى حكومت هاى محلى آسياى صغير از ترس بايزيد به تيمور پناهنده شده بودند و او را به جنگ با سلطان عثمانی ترغيب مىکردند. با اين همه تيمور در جنگ با حريف ترديد داشت. چون از طرفى آوازه فتوحات سلطان بایزید عثمانی در اروپا به مه جا رسيده بود و از طرف ديگر تيمور نمىخواست نشان دهد كه با سلطان مسلمانى كه مقابل مسيحيان فرنك به جهاد مشغول است سر نزاع دارد. به همين جهت تمایل داشت كه به شيوه خود يعنى مكر و حيله او را دست نشانده خود نماید. اما چون از ارسال نماینده و نامه به بایزید نتیجه نگرفت، به آسياى صغير حمله کرد و سيواس را پس از محاصره سختى گرفت و ارطغرل پسر بايزيد را كه اسير شده بود كشت و چهار هزار ارمنى و مسيحى را كه از شهر دفاع مىكردند زنده به گور كرد. اما باز هم به بايزيد حمله نکرد و متوجه عين تاب و حلب و شام شد و تا سواحل فلسطين همه جا را غارت كرد و سفرى جنگى از راه فرات به ماردين و نصيبين و بغداد نمود و پس از قتل عام بغداد به تبريز بازگشت. ولى چون در حين بازگشت تيمور به شام، بايزيد در مقابل فتح سيواس، به آذربايجان حمله كرده و زن و فرزندان طهرتن را به بروسه فرستاده بود تيمور مجددا عازم حمله به بايزيد شد. درين موقع شيخ على خواهرزاده طهرتن پيش تيمور رسيد كه بايزيد از عمل خود پشيمان شده و قرار است كه زن و فرزندان او را باز فرستد. اما چون از طرفى سلطان احمد باز خود را به بغداد رسانده بود و از طرف ديگر وجود قرايوسف تهديدى هميشگى نسبت به سرحدات غربى بود، تيمور تصمیم گرفت كار بایزید را يكسره كند به خصوص كه بايزيد قلعه كماخ را در هفت فرسخى ارزنجان راتصرف کرده بود. تيمور پس از تصرف كماخ، در صحراى سيواس، قشون خود را با حضور نمايندگان بايزيد سان ديد و باز پيغام فرستاد كه بايزيد متعلقان طهرتن را باز فرستد و يكى از فرزندان خود را به رسم گروگان بزد تيمور بفرستد. اما اين مكاتبات و پيغامها به جائى نرسيد و عاقبت جنگ قطعى دو سپاه در در انگوريه (آنقره- آنكاراى كنونى) صورت گرفت. درين جنگ بايزيد با پنج پسرش سليمان و مصطفى محمد و عيسى و موسى شركت كرده بود. از جانب تيمور نيز پسران و نوادگانش شركت داشتند. روز جمعه 19 ذى الحجه 804 جنگ درگرفت و سرانجام بخ شكست تركان و اسارت بايزيد و پسرش موسى منجر گرديد. (بدلیسی: 1377: ج2: 72-78 ؛نوایی: 1383: 91) بایزید پس از این جنگ یک سال بعد در اسارت از غصه مرد.
پينوشتها:
1- پژوهشگر تاریخ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}